شعر در مورد پدربزرگ
شعر در مورد پدربزرگ ,شعر در مورد پدربزرگ و مادربزرگ,شعری در مورد پدربزرگ,شعر در مورد فوت پدربزرگ,شعر کودکانه در مورد پدربزرگ و مادربزرگ,شعر در مورد مرگ پدربزرگ,شعر نو در مورد پدر بزرگ,شعر درباره پدربزرگ,شعر برای پدربزرگ,شعر برای پدربزرگ و مادربزرگ,شعر درباره پدربزرگ و مادربزرگ,شعری در مورد پدربزرگ و مادربزرگ,شعری درباره پدربزرگ,شعر کودکانه در مورد پدربزرگ,شعر کوتاه در مورد پدربزرگ,شعر درباره فوت پدربزرگ,شعر درباره مرگ پدربزرگ,شعری در مورد فوت پدر بزرگ,شعری در باره فوت پدربزرگ,شعر کوتاه در مورد فوت پدربزرگ,شعری در مورد مرگ پدر بزرگ,شعر نو درباره مرگ پدر بزرگ,شعر درباره پدربزرگ فوت شده,شعر درباره پدربزرگ ها,شعر درباره ی پدر بزرگ,شعر برای پدربزرگ از دست رفته,شعر برای پدربزرگ فوت شده,شعر برای مرگ پدربزرگ,شعر برای فوت پدربزرگ,شعر زیبا برای پدربزرگ,شعر پدربزرگ,شعر پدربزرگ و مادربزرگ,شعر پدربزرگ ناصر کشاورز,شعر مادربزرگ و پدربزرگ,شعر پدربزرگ مادربزرگ,شعری برای پدر بزرگ و مادر بزرگ,شعر راجع به پدربزرگ و مادربزرگ,شعر پدربزرگ,شعر پدربزرگ و مادربزرگ,شعر پدربزرگ ناصر کشاورز,شعر پدربزرگ خوبم,شعر پدربزرگ کلاس سوم,شعر پدربزرگ مادربزرگ,شعر پدربزرگ پیرم,شعر پدربزرگ سوم دبستان,شعر پدربزرگ سوم ابتدایی,شعر پدربزرگم,شعر مادربزرگ و پدربزرگ,شعر برای پدربزرگ و مادربزرگ,شعر درباره پدربزرگ و مادربزرگ,شعر در مورد پدربزرگ و مادربزرگ,شعر کودکانه در مورد پدربزرگ و مادربزرگ,شعر راجع به پدربزرگ و مادربزرگ,شعری در مورد پدربزرگ و مادربزرگ,شعر پدر بزرگ از ناصر کشاورز,شعر پدر بزرگ خوبم مزرعه داره,متن شعر پدر بزرگ خوبم,شعر کودک پدر بزرگ خوبم,دانلود شعر پدربزرگ سوم ابتدایی,شعر دیشب پدربزرگم
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد پدربزرگ برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
پدربزرگ خوبم
همیشه مهربونه
وقتیکه پیشم باشه
برام کتاب می خونه
شعر در مورد پدربزرگ
مادربزرگ نازم
خیلی برام عزیزه
هرچی غذا می پزه
خوشمزه و لذیذه
شعر در مورد پدربزرگ و مادربزرگ
وقتی با اونها باشم
غصه و غم ندارم
دنیا برام قشنگه
هیچ چیزی کم ندارم
شعری در مورد پدربزرگ
خدابیامرز پدربزرگم قبل مرگش کل فامیلو جمع کرد گفت:
برین چوب بیارین، رفتیم چوب پیدا کنیم
برگشتیم دیدیم مرده: /
شعر در مورد فوت پدربزرگ
گفتم: مادربزرگ نمیخواهی بروی دکتر چین و چروک دور لبهایت را برداری کمی جوان شوی و زیباتر؟
خندید و گفت: خدابیامرز پدربزرگت مرا با همین اسناد و مدارک هم سخت میشناسد
اینها رد بوسههای آن دورانند ما به پای هم پیر نشدیم که حسرت جوانی بخوریم
شعر کودکانه در مورد پدربزرگ و مادربزرگ
پدربزرگی مشغول نوشتن با مداد بود. نوه اش پرسید چه می نویسی؟
پدر بزرگ لبخندی زد و گفت :مهم تر از نوشته هایم ، مدادی است که با آن می نویسم،
میخواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی!
مداد همیشه اجازه میدهد برای پاک کردن اشتباه از پاکن استفاده کنی ،
پس بدان تصحیح یک کار خطا ، اشتباه نیست.
شعر در مورد مرگ پدربزرگ
از مـــادربزرگ پرسیـــدم: هیـــچوقت پدربزرگ برات “گل” خریـــد؟
گفـــت: همـــه ی دامـــن هایی که برام خریـــد گلـــدار بود….
شعر نو در مورد پدر بزرگ
سایه روشن درخت به قدیمی خانه ی پدربزرگ…
کافیست ، برای من آشفته تا آرام بگیرم .
شعر درباره پدربزرگ
پدربزرگم هربار جوراب پاش میکرد میگفت : خدایا همینجورى که سالم اینارو پام میکنم ،
سالمم دربیارم با همین ترفند ساده ، صد و چند سال زندگى کرد !
شعر برای پدربزرگ
من باشم وچهار دیوار و یک دولول به ارث مانده از غربت پدربزرگ
تا خود صبح، جای تمام کابوس ها خودم را نشانه میروم
شعر برای پدربزرگ و مادربزرگ
میدونی پدربزرگم همیشه چی می گفت؟ “قدمهای بلند بردار.”
می گفت “اینطوری هم زودتر می رسی هم کفشهات دیرتر خراب می شن
شعر درباره پدربزرگ و مادربزرگ
از تمام دارایی ها …
یکی دو گلدان شمعدانی دارم
یک جفت ماهی سرخ دارم
دوچرخه ای یادگار پدربزرگ
شعری در مورد پدربزرگ و مادربزرگ
پدرم مى گفت:
پدربزرگ ات، دوستت دارم را
1 بار هم به زبان نیاورد..
مادربزرگ ات اما
1قرن با او عاشقى کرد!
شعری درباره پدربزرگ
پدر بزرگ
برنج ها باردار شده اند
دارند سفر می کنند
از سبزی تا طلایی
شعر در مورد پدربزرگ
پدر بزرگ دستهایت دیگر زخم برنج ندارند
تو مانده ای دلخوش دلخوش به خنکای کولر
دلخوش به قرصهایی که میگویند علاج رگ های مسدود قلبت هستند
شعر کوتاه در مورد پدربزرگ
سکوت نکن پدربزرگ
شبیه آسمان این روزها می شوی
خشک و بی نسیم
شعر درباره فوت پدربزرگ
بخند پدربزرگ
شالیزارها باردارند
می خواهند مادر شوند
شعر درباره مرگ پدربزرگ
به یاد روزهای پر زخم دستانت
بخند پدربزرگ
شالیزارها بی لبخند تو
خشک می شوند
شعری در مورد فوت پدر بزرگ
دانه های اشک جاری می شوند
کاش پدربزرگها همیشه سبز می ماندند
شعری در باره فوت پدربزرگ
وقتی برای پدربزرگ بگویی
حرفی برای گفتن نمی ماند
شعر کوتاه در مورد فوت پدربزرگ
پدر و مادر کهن سال من !
تو را سپاس می گویم به خاطر زحماتی که در سال های پروردنم متحمل شده ای
و
به خاطر دانایی ها و صبوری های تو ،
در برارت سر تعظیم فرود می آورم
شعری در مورد مرگ پدر بزرگ
به سلامتی اون جوونمردی که وقتی میبینه یه سالمند تو اتوبوس و مترو ایستاده ،
پا میشه و جاشو بهش میده
نه اینکه ظل بزنه تو چشاش و عین خیالش نباشه !
شعر نو درباره مرگ پدر بزرگ
پیر در پنهان هر رخداد ،
نکته ها می بیند که دیده دیگران به دیدن آن نابیناست
ما با احترام به کهن سالان ،
در حقیقت به فردای خود احترام می گذاریم
شعر درباره پدربزرگ فوت شده
مادربزرگ و پدربزرگ عزیزم
این پیام رو دادم تا بگم دوستتون دارم و به یادتونم
روز سالمند رو تبریک میگم و
براتون آرزوی سلامتی و عمری با برکت و با عزت رو دارم
شعر درباره پدربزرگ ها
پاشو یه سری به مامان ، بابا و عزیز و آقاجون بزن
.
نشد زنگ بزن
.
نشد پیامک بزن
.
عجب پررویی !
اصلا میخوای من خودم زنگ بزنم
.
بابا رورو برم . . . !!!
شعر درباره ی پدر بزرگ
دانشمند را به خاطر علمش و
بزرگسال را به خاطر سن او ،
باید احترام کرد
شعر برای پدربزرگ از دست رفته
وجود پیران سالخورده بین شما ،
باعث افزایش نعمت های الهی است
شعر برای پدربزرگ فوت شده
ای سالمند !
موی سپید و کمر خمیده ات
حکایت از پیری وجودت دارد
ولی دلت زنده است و امیدوار
از پیمودن موفقیت آمیز راه های پرپیچ و خم زندگی
شعر برای مرگ پدربزرگ
نگذاریم امروز
پدربزرگ ها و مادربزرگ ها ،
تنهایشان را با عکس های قدیمی تقسیم کنند
شعر در مورد پدربزرگ
پدربزرگ !
هر چند که گرد پیری ،
موهایت را برف گونه سپید کرده است
ولی همین موها ، نشانه ای از ارزشمند بودن توست
شعر زیبا برای پدربزرگ
سالمند عزیز !
نگاهت پر معناست
سخنت پر بهاست
و
رفتارت گنج تجربه هاست
شعر پدربزرگ
سالمندی ، هدیه ای گران بها
از سوی خداست
شعر پدربزرگ و مادربزرگ
روز بزرگداشت سالمندان ،
روز یادآوری جایگاه ارزنده کهن سالان
شعر پدربزرگ ناصر کشاورز
والدین گرامی اینقدر نگین
” وقتی ما سن شما بودیم این جور خوب بودیم ،
اون جور خوب بودیم ”
مادربزرگ ها حقیقتو به آسونی میتونن بگن !
شعر مادربزرگ و پدربزرگ
خدایا
وسیع ترین روزیم را در کهنسالی قرار بده
شعر پدربزرگ مادربزرگ
بشریت ، پیشرفت اخلاقی و انسانی خود را مدیون کهنسالان است
در کهنسالی ، انسان عاقل و فرزانه می شود و
تجربه های خود را به نسل های بعد انتقال می دهد
بدون کهنسالی ، بشریت راکد می ماند
شعری برای پدر بزرگ و مادر بزرگ
روزی نه چندان دورِ دور ،
او هم نگاری بوده است
شعر راجع به پدربزرگ و مادربزرگ
به سلامتی اونایی که . . .
به پدر و مادرشون احترام میزارن و
میدونن تو خونه ای که بزرگترها کوچیک بشن . . .
کوچکترها هرگز بزرگ نمیشن . . .
شعر پدربزرگ
همه می گویند آرزو بر جوانان گناه نیست و
من می گویم بر پیران هم !
شعر پدربزرگ و مادربزرگ
هرگز افسوس پیر شدن را نخورید
چرا که بسیاری از این امتیاز محروم مانده اند
شعر پدربزرگ ناصر کشاورز
چروک زیر چشمانت همانقدر زیباست
که چینِ رویِ لباست . . .
شعر پدربزرگ خوبم
پدر جان
دکتر ها نیز مرا جواب کردند ؛ هیچکس علت بی خوابی ام را نفهمید …
هیچکس ندانست یاد تو هرشب از سقف اتاقم چکه میکند !
شعر پدربزرگ کلاس سوم
اتفاقهایی هست که حسرت آن تا همیشه باقی میمانند
مثل حسرت یک بار دیگر بوسیدن دستان پدر و مادر …
شعر پدربزرگ مادربزرگ
مادرها شبیه نخ تسبیح میمانند ، به نسبت دانه ها کمتر خودنمایی میکنند
اما اگر نباشند هیچ دانه ای کنار دیگری نمیماند !
خدایا نخ هیچ تسبیحی پاره نشود …
شعر پدربزرگ پیرم
دندانم شکست برای سنگریزه ای که در غذایم بود …
دردم گرفت نه برای دندانم ، برای کم شدن سوی چشم مادرم !
شعر پدربزرگ سوم دبستان
دست رنجور پدر بزرگ حرفها با من داشت
چشم آلوده اشک
نفسش رو به زوال
شعر در مورد پدربزرگ
شعر پدربزرگم
باید پدر باشی تا بدانی دختر عزیزترین موجود عالم است…
تا پدر نباشی نمیتوانی درک کنی دختر داشتن افتخار پدر است!!!
باید دختر ِ پدر باشی تا احساس غرور کنی…
شعر مادربزرگ و پدربزرگ
پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل,
تیشهای بود که شد باعث ویرانی من
شعر برای پدربزرگ و مادربزرگ
از جور عدو رفت زکف عز و جلالم
چون برد فلک سایه لطف پدرم را
شعر درباره پدربزرگ و مادربزرگ
خسته شدم از اینکه تنــــــــــــــــــــهایی بشینم
تو کنج اتـــــــــــاقم هی عکســـــــــــــــــاتو ببینم
شعر در مورد پدربزرگ و مادربزرگ
کاش خدا یه فرصت دیگه بهم میداد تا با پدرم بودن را
بیشتر احساس میکردم
شعر کودکانه در مورد پدربزرگ و مادربزرگ
چقدر صدای تیک تاک ساعت دلخراش است
وقتی تو یک ثانیه هم در کنارم نیستی
شعر راجع به پدربزرگ و مادربزرگ
ای پدر رفتی و یاد تو نرفت
دل برفت، شادی برفت، امید رفت
شعری در مورد پدربزرگ و مادربزرگ
پدر یعنی تپش در قلب خانه
پدر یعنی تسلط بر زمانه
شعر پدر بزرگ از ناصر کشاورز
از ملک جهان رفت به جنت، پدر ما
برداشته شد، سایه لطفش، ز سر ما
شعر پدر بزرگ خوبم مزرعه داره
چون نصیحتهای شیرین ترا ارم به یاد
اتش غم میزند شعله به جانم ای پدر
متن شعر پدر بزرگ خوبم
پدر بی تو در این دنیا
شدم بی مونس و تنها
شعر کودک پدر بزرگ خوبم
شدم چون مرغ پر بسته
پدر جانم پدر جانم
دانلود شعر پدربزرگ سوم ابتدایی
مرا بودی چو آئینه
دلی پر مهر و بی کینه
فروق دیده و سینه
پدر جانم پدر جانم
شعر دیشب پدربزرگم
نباشد زین دعا بهتر
پدر در ورطه محشر
علی گردد ترا یاور
پدر جانم پدر جانم
شعر پدربزرگم
ای پدر ای با دل من همنشین
ای صمیمی ای بر انگشتر نگین
شعر مادربزرگ و پدربزرگ
دوستم داشته باش
و هر بار
به اسم کوچکم صدا بزن
مرا “حواصیل” بخوان
پرنده ای که بارها از کوچ جامانده …!
شعر در مورد پدربزرگ
یا “رضاییه”
دریاچه ای که هر روز
دلش بیشتر شور میزند …
تک “درخت سپیدار” باغچه ی پدربزرگ
آخرین “فشنگ” سرباز خسته از جنگ
یا تکه “ابری” سیاه
که لک کرده دامان آبی آسمان را …
اسم های زیادی دارم
ولی تو بی هیچ نگرانی
مرا بارها صدا بزن!
شعر برای پدربزرگ و مادربزرگ
تنهایی
شهرت من است
و این نام های کوچک!
اصلیت ام را پنهان نمی کند …
شعر در مورد پدربزرگ و مادربزرگ
یک تکه هایی از خودت را بگذار برای من
همان هایی که دوستشان نداری
هیچ کجا همراهت نمیبری
همان هایی که پنهانشان میکنی بین لباسها
آویزان میکنی به چوب رختی
همان هایی که مدتهاست قاب کرده ای به دیوار
کنار ساعت قدیمی پدربزرگ که سالهاست خاک میخورد
همان تکه های ناجور که وصل تنت نمیشود…
شعر کودکانه در مورد پدربزرگ و مادربزرگ
دوستت دارم
چو بوی تازه ی نان، به وقت افطار
دوستت دارم
چو عطر تند پدربزرگ، به وقت نماز
دوستت دارم
شعر راجع به پدربزرگ و مادربزرگ
به اندازه ی آگهیهای نیازمندی همشهری،
به بلندای نوارقلبهای پدربزرگ،
به تعداد مینهای مدفون در خاک زمین
دوستت می دارم
شعری در مورد پدربزرگ و مادربزرگ
من هرشب به اشتیاقِ تو
پیراهنِ سفیدِ حریرِ مادربزرگ را می پوشم
همان که همیشه وقتی با پدربزرگ قهر می کرد
با یک سنجاقِ گل رویِ سر
تنش می کرد
و منتظر می نشست تا پدربزرگ از حجره بیاید
خودم را هزار بار در آینه نگاه می کنم
لبخند می زنم
شعر در مورد پدربزرگ
دلم هوای خانه ی کاگلی ات را کرده
با پستوی تنگ و تاری
که عطر آغوش پدربزرگ را در آن حبس کرده بودی