شعر در مورد اسم اسما
شعر در مورد اسم اسما,شعر در مورد اسم سما,شعر در مورد اسم سمانه,شعر درباره اسم سمانه,شعر درباره اسم سماشعر باسم اسماء بدون موسیقى,شعر باسم اسماء ومحمد
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اسم اسما برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
اسم اعظم جامع اسما بود
مظهر اسما همه اشیا بود
شعر در مورد اسم اسما
سخن به است که ماند ز مادر فکرت
که یادگار هم اسما نکوتر از اسما
شعر در مورد اسم سما
هر چه هست آئینه اسما بود
یک مسما در همه اسما نگر
شعر در مورد اسم سمانه
بر هم درید پرده اسما و خوش برفت
اسما چو محو شد به مسما دراوفتاد
شعر درباره اسم سمانه
آدمی را او بخویش اسما نمود
دیگران را ز آدم اسما می گشود
شعر درباره اسم سما
علم اسما اعتبار آدم است
حکمت اشیا حصار آدم است
شعر باسم اسماء بدون موسیقى
برون لفظ محال است جلوه معنی
همان زکسوت اسما طلب مسمی را
شعر باسم اسماء ومحمد
چیست آدم مفرد کلک دبیرستان رب
کاینهمه اوضاع اسما راست ترکیبش سبب
شعر در مورد اسم اسما
زذات محض چه اسما که برنمی آئیم
جهان وهم و گمان فطرت معمائیست
شعر در مورد اسم سما
اسما همه در پرده ناموسی انسان
خود را بزبانی که نشد فهم ستودند
شعر در مورد اسم سمانه
از مسما هر که یابد بهره ای
فارغ و آسوده از اسما شود
شعر درباره اسم سمانه
هزار و یک مقام آنجا، اگر چه بگذری،
لیکن ز حد جمله اسما تجاوز کرد نتوانی
شعر درباره اسم سما
دریاب، که اوست اسم اعظم
زو گشت عیان صفات و اسما
شعر باسم اسماء بدون موسیقى
آن ذات که حق بود صفاتش
او را بنگر، چه باشد اسما؟
شعر باسم اسماء ومحمد
گر توهم می کند او عشق ذات
ذات نبود وهم اسما و صفات
شعر در مورد اسم اسما
زانک این اسما و الفاظ حمید
از گلابه آدمی آمد پدید
شعر در مورد اسم سما
دل ست تخته پرخاک او مهندس دل
زهی رسوم و رقوم و حقایق و اسما
شعر در مورد اسم سمانه
چو اوست معنی عالم به اتفاق همه
بجز به خدمت معنی کجا روند اسما
شعر درباره اسم سمانه
ز بهر غیرت آموخت آدم اسما را
ببافت جامع کل پرده های اجزا را
شعر درباره اسم سما
عشق را با گفت و با ایما چه کار
روح را با صورت اسما چه کار
شعر باسم اسماء بدون موسیقى
در مدرسه آدم با حق چو شدی محرم
بر صدر ملک بنشین تدریس ز اسما کن
شعر باسم اسماء ومحمد
میوه خامی مقیم شاخ باش
بی معانی ترک این اسما مکن
شعر در مورد اسم اسما
چو اسم شمس دین اسما تو دیدی
خلاصه او است در اشیاء تو دیدی
شعر در مورد اسم سما
بیار معنی اسما تو شمس تبریزی
در آسمان چو نه ای تا چه آسمان داری
شعر در مورد اسم سمانه
همه عالم طلسماتند و اسما گنج و ما خازن
از آن هر کنج ویرانه به گنج او بود معمور
شعر درباره اسم سمانه
از علی عالی تری در عالم امکان مجوی
زان که رسم هر مسمی باید از اسما گرفت
شعر درباره اسم سما
فشاند بر چمن ژاله دماند از دمن لاله
چنان از دل کشد ناله که سعد از فرقت اسما
شعر باسم اسماء بدون موسیقى
بود عاشق فراق اندر چو اسمی خالی از معنی
ولی معنی چو معشوقی فراغت دارد از اسما
شعر باسم اسماء ومحمد
و گر گوئی که در معنی نیند اضداد یک دیگر
تفاوت از چه شان آمد میان صورت و اسما؟
شعر در مورد اسم اسما
ز راه دین توان آمد به صحرای نیاز ار نی
به معنی کی رسد مردم گذر ناکرده بر اسما
شعر در مورد اسم سما
وامق به عذرا چون رسید عروه به عفرا چون رسید
اسعد به اسما چون رسید الصبر مفتاح الفرج
شعر در مورد اسم سمانه
نعمت الله هر چه می یابد مسمای وی است
با چنین کشف خوشی او اسم اسما کی برد
شعر درباره اسم سمانه
آن چنان ذاتی نهان در هر صفت پیدا بود
جامع ذات و صفاتش نزد ما اسما بود
شعر درباره اسم سما
از آن دانسته ای تو جمله اسما
که هستی صورت عکس مسما
شعر باسم اسماء بدون موسیقى
نگر تا قطره باران ز دریا
چگونه یافت چندین شکل و اسما
شعر باسم اسماء ومحمد
در احد چون اسم ما یک جلوه کرد
در عدد بنگر چه اسما شد پدید
شعر در مورد اسم اسما
خداوندی که آدم را بتعظیم
ز راه وحی اسما داد تعلیم
شعر در مورد اسم سما
اولش اسما همه تعلیم داد
آنگه او را سلموا تسلیم داد
شعر در مورد اسم سمانه
جهانی دید پر موج مسمی
بیک ره هم جهان محو و هم اسما
شعر درباره اسم سمانه
بگفتا من موذن باشم اینجا
در این مسجد همی خوانم من اسما
شعر درباره اسم سما
بدان خود را که این هفده کتب را
نهادم برطریق علم اسما
شعر باسم اسماء بدون موسیقى
نازل ز آسمان شود اسما از آن بود
نامش نبی که هست نبی سان به گوهرا
شعر باسم اسماء ومحمد
برو در عالم اسما سفر کن
مظاهر را بدان الله اکبر
شعر در مورد اسم اسما
ای حسن تو جلوه گر ز اسما و صفات
روی تو نهان در تتق این جلوات
شعر در مورد اسم سما
سر نفخت فیه ز آدم چو بشنوم
هر دم دم از حقایق اسما برآورم
شعر در مورد اسم سمانه
تا بود در واحدیت مراحد را فتح باب
از تجلی اولا مفتاح اسما کرده ای
شعر درباره اسم سمانه
آدمی گر شد معلم مرملایک را بفضل
همچو طفلان از برای حفظ اسما آمده
شعر درباره اسم سما
یک مسمی چو تجلی کند از بهر ظهور
اختلاف صور و کثرت اسما بینی
شعر باسم اسماء بدون موسیقى
جامع مجموع اسما او بود
جمله میدان کاین جمل نیکو بود
شعر باسم اسماء ومحمد
یک مسما باشد و اسما هزار
آن یکی را در هزاران می شمار
شعر در مورد اسم اسما
نسخه اسما بجو یک یک بخوان
وحدت اسم و مسما را بدان
شعر در مورد اسم سما
هر چه بینی مظهر اسما نگر
هر که یابی دوستدار ما نگر
شعر در مورد اسم سمانه
اگر اسم و مسما را بدانی
به ذوق این شرح اسما را بخوانی
شعر درباره اسم سمانه
گنج اسما بر سر عالم فشاند
هر یکی بر مسند وحدت نشاند
شعر درباره اسم سما
یک مسمی باشد و اسما هزار
آن یکی در هر یکی خوش می شمار
شعر باسم اسماء بدون موسیقى
گنج اسما به ما عطا فرمود
منتی یافتم که چتوان گفت
شعر باسم اسماء ومحمد
ترک اسما کن که هر کو ترک کرد
در مسما رفت و تنها شد پدید
شعر در مورد اسم اسما
مباش احوال مسمی جز یکی نیست
اگرچه این همه اسما نهادیم
شعر در مورد اسم سما
بر هم درید پرده اسما و خوش برفت
اسما چو محو شد به مسما دراوفتاد
شعر در مورد اسم سمانه
با ذات حضرت او غیری چه کار دارد
اعیان و جمله اسما در ذات اوست هالک
شعر درباره اسم سمانه
عقل ار چه مصفا و مزکا باشد
ادراک اله جز به اسما نکند
شعر درباره اسم سما
بدانکه حضرت اعلی نمی توان دانست
ز ذات او بجز اسما نمی توان دانست
شعر باسم اسماء بدون موسیقى
حسن اسما و هم جمال و صفات
در چنین آینه به ما بنمود
شعر باسم اسماء ومحمد
در همه آئینه ای اسما نگر
بلکه با اسما مسما می نگر
شعر در مورد اسم اسما
گرچه دارم ساغر اسما مدام
می ز خم ذات می نوشم به کام
شعر در مورد اسم سما
شده مستغرق نور مسما
ز اعداد و ز اسما بر گذشته
شعر در مورد اسم سمانه
مسجود ملک تا نشود چون آدم
عالم نشود به عالم اسما او
شعر درباره اسم سمانه
بنگر که چه بود نیک آن اسما
منگر به دروغ عامه و غوغا
شعر درباره اسم سما
گرچه هزار است اسم هست مسما یکی
دیده ز اسما بدوز عین مسما طلب
شعر باسم اسماء بدون موسیقى
در آینه تمام اشیا
بنموده جمال جمله اسما
شعر باسم اسماء ومحمد
شرح اسما به ذوق خوش خوانده
عارف اسم اعظم آن اعظم
شعر درباره اسم سمانه
صورت زیبای اعیان مظهر اسمای اوست
خوانده ایم اسما تمام و یک مسما یافتیم