شعر در مورد لاف زدن
شعر در مورد لاف زدن ,شعری در مورد لاف زدن,شعر درباره لاف زدن,شعر لاف زدن,شعر درمورد لاف زدن,شعر درباره ی لاف زدن,شعر برای لاف زدن,شعری درمورد لاف زدن
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد لاف زدن برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
تو سلیمان شدن آموزی اگر، دیوان
نتوانند زدن لاف سلیمانی
شعر در مورد لاف زدن
کجا با همای سر بارگاهش
تواند زدن لاف هم آشیانی
شعری در مورد لاف زدن
عاجزی بر حیرت ما شرم جرأت ختم کرد
لاف اگر مژگان زدن باشد که کمتر میزنیم
شعر درباره لاف زدن
حافظ نه حد ماست چنین لاف ها زدن
پای از گلیم خویش چرا بیشتر کشیم
شعر لاف زدن
لاف فریدون زدن و آنگه ضحاک وار
سلطنت و شیطنت هر دو بهم داشتن
شعر درمورد لاف زدن
از در کم کاسگان لاف فزونی زدن
وز دم لایفلحان گوش نعم داشتن
شعر درباره ی لاف زدن
چون به مصاف سران لاف شهادت زنی
زشت بود پیش زخم بانگ الم داشتن
شعر برای لاف زدن
ای مسافر اندرین ره گام عاشق وار زن
فرش لاف اندر نورد و گفت از کردار زن
شعری درمورد لاف زدن
بی تکلف می تواند لاف خودداری زدن
هر که در وقت خرام او عنان دل گرفت
شعر در مورد لاف زدن
از شناسایی حق لاف زدن، نادانی است
قسمت نقش ز نقاش، همین حیرانی است
شعری در مورد لاف زدن
کیستم من که زنم لاف صبوری در عشق؟
کشتی نوح درین قلزم خون طوفانی است
شعر درباره لاف زدن
سوزن عیسی تواند لاف بینایی زدن
رشته سردرگم ما را اگر پیدا کند
شعر لاف زدن
هست بی صورت ترا لاف سبکباری زدن
می شود تا ازتو نقش پا مصور در گذار
شعر درمورد لاف زدن
سخن پناها! هر چند رسم لاف زدن
به چون تو نکته شناسی ز عقل باشد دور
شعر درباره ی لاف زدن
چون حیا غالب شود از لاف نتوان دم زدن
هر که باشد زیر آب آواز ماهی میکند
شعر برای لاف زدن
در رود زدن شکر سماعی
در گوی زدن شکر سواری
شعری درمورد لاف زدن
لاف زنم لاف که تو راست کنی لاف مرا
ناز کنم ناز که من در نظرت معتبرم
شعر در مورد لاف زدن
رستن چه ممکنست زقید جهان لاف
وامانده ایم همچو الف درمیان لاف
شعری در مورد لاف زدن
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
شعر درباره لاف زدن
دیده بینا نه و لاف بصر
گوهر دریا نه و لاف بیان
شعر لاف زدن
لاف دل از آسمان لاف تن از ریسمان
بگسلم این ریسمان بازروم در معاد
شعر درمورد لاف زدن
مردم از جهد شود عالم نز جامه و لاف
جاهل از کسوت و لاف افسر کیهان نشود
شعر درباره ی لاف زدن
از بی خردی بود که با جوهریان
لاف از گهری زنی که در کان تو نیست
شعر برای لاف زدن
ای دل زشراب جهل مستی تا کی
وی نیست شونده لاف هستی تا کی
شعری درمورد لاف زدن
لاف دانایی مزن خسرو مگر دیوانه ای
در دبستانی که پیر عقل طفل مکتب است
شعر در مورد لاف زدن
ابلهی باشد بیم سر و لاف باری
با سواری که به فتراک بسی سر بسته ست
شعری در مورد لاف زدن
عقل است و لاف صبر یکی پرده برفگن
تا بنگری که فایده عقل تا کجاست
شعر درباره لاف زدن
چه حد دعوی نیلوفر آنکه لاف غرور زند
که چشمه خورشید آشنای من است
شعر لاف زدن
چه سود ازین لاف عیاری که سیاست
سر بر شرف کنگر دارم نرسانید
شعر درمورد لاف زدن
چه حد هر خسیسی لاف عشقت
مگس نبود که صید باز گردد
شعر درباره ی لاف زدن
لاف عشق و وصل یاران، این بدان ماندبدان
حاجیان در کعبه ماندند و به ترکستان شدند
شعر برای لاف زدن
آنکه در عشق رخت لاف هواداری زد
به جفا از درت، ای خسرو خوبان، نرود
شعری درمورد لاف زدن
در صف عشاق چو لاف عیاری زدید
ماتم تان واجب است، گر ز غمش جان برید
شعر در مورد لاف زدن
خسرو، چو لاف عشق زدی، از بلا مترس
زینسان بر اهل عشق بسی آزمون رود
شعری در مورد لاف زدن
در آستانت لاف رسیدن کرا رسد
آن را که زیر پای دو عالم دو گام شد
شعر درباره لاف زدن
خسرو، ز باد صبح رخش دم زنیم و بس
لاف محبتش سر هر موی من زند
شعر لاف زدن
لاف عشقت می زنم، جانا، ولی
پس فقیر بینوایم، چون کنم؟
شعر درمورد لاف زدن
یا نمی باید ز آزادی زدن چون سرو لاف
یا گره از بی بری در دل نمی باید گرفت
شعر درباره ی لاف زدن
چون تواند بحر با من لاف همچشمی زدن؟
می زند پهلو به گردون هر حباب چشم من
شعر برای لاف زدن
سر خود چکار آید و تن را چه اعتبار
از عقل و هوش لاف زدن هست عار من
شعری درمورد لاف زدن
گفت آری لاف می زن لاف لاف
در غریبی بس توان گفتن گزاف
شعر در مورد لاف زدن
لاف یاری نمی زنم، هر چند
با تو در خویشتن نمی یارم
شعری در مورد لاف زدن
تیغ بر وی زن که پیشت لاف آزادی زند
ما گرفتاریم، تندی بر سر ابرو مکن
شعر درباره لاف زدن
طریق بوالهوسان است نی ره عشاق
ز عشق لاف، پس از فتنه بر کران بودن
شعر لاف زدن
لاف نخستین «بلی » می زنم
روز نخستین که تو گویی:«الست »
شعر درمورد لاف زدن
مرا زیبد ار لاف شاهی زنم
که در سینه گنج تمنای اوست
شعر درباره ی لاف زدن
به آخر بداند خداوند لاف
که: در سر بغیر از خیالی نداشت
شعر برای لاف زدن
کسی را رسد لاف گردن کشیدن
که سر بر چنان آستانی ببیند
شعری درمورد لاف زدن
لاف کشف و غیب دانی می زنی
از خدای غیب دان اندیشه کن
شعر در مورد لاف زدن
لاف از سخن شیرین دیگر نزنم پیشت
کین لفظ نمی زیبد الا ز زبان تو
شعری در مورد لاف زدن
لاف عشقت میزنند آشفته حالان جهان
اوحدی میرست و در عشقت سپاه آراسته
شعر درباره لاف زدن
همچو من گر لاف یکتایی زند
زیبدش، زیرا که همتای منست
شعر لاف زدن
نه تو گفتی: خدای را نشناسم بجز یکی؟
ز یکی لاف چون زنی؟ چو غلام دویستی
شعر درمورد لاف زدن
غفلت کم فرصتی میدان لاف کس مباد
در صف آتش علم دار است برگ کاه ما
شعر درباره ی لاف زدن
مایه دار هستی را لاف ما و من ننگ است
بی بضاعتان دارند عرض خودفروشیها
شعر برای لاف زدن
چیده است لاف خلق بچندین ترانه ها
برخشت ذره منظر خورشید خانه ها
شعری درمورد لاف زدن
غافلم دارد زدریا لاف بینش چون حباب
پرده چشمی بچندین جلوه حائل بوده است
شعر در مورد لاف زدن
باعث لاف غرور نیست جز اسباب جاه
دعوی پروازها در خور بال و پر است
شعری در مورد لاف زدن
همچو دل آئینه وهمی بدست افتاده است
میتوان از لاف هستی یکجهان تمثال ریخت
شعر درباره لاف زدن
کار با عشق است (بیدل) ورنه در میدان لاف
بوالهوس هم میتواند خونی از قیفال ریخت
شعر لاف زدن
اهل حال مجوئید غیر ضبط نفس
که لاف دانش و فهم از کتاب دشوار است
شعر درمورد لاف زدن
وضع ترتیب ادب در عرصه گاه لاف نیست
قابل این زه کمان قبضه نداف نیست
شعر درباره ی لاف زدن
(بیدل) ببزم معرفت از لاف شرم دار
شب را کسی ندید به پیش سحر سپید
شعر برای لاف زدن
لاف پر پیران جهان گردیده
بازیچه طفلان سر کوی تو بود
شعری درمورد لاف زدن
گل بار دگر لاف صفا خواهد زد
در عهد رخت دم از وفا خواهد زد
شعر در مورد لاف زدن
گفت خمش چند چند لاف تو و گفت تو
من چه کنم ای عزیز گفتن بسیارم اوست
شعری در مورد لاف زدن
گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز
که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت
شعر درباره لاف زدن
چندان که زدم لاف کرامات و مقامات
هیچم خبر از هیچ مقامی نفرستاد
شعر لاف زدن
دلم که لاف تجرد زدی کنون صد شغل
به بوی زلف تو با باد صبحدم دارد
شعر درمورد لاف زدن
سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی
چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم